راهنمای عملی تشخیص گذاری با استفاده از ملاک های DSM-5 که برای مصاحبه گرانی با هر سطح از تجربه طراحی شده، یاور بالین گران برای استفاده از DSM-5 در انجام مصاحبه های تشخیصی است. «راهنمای عملی» که با معرفی مصاحبۀ تشخیصی آغاز می شود، به بررسی اهداف مصاحبه پرداخته، ساختاری کارآمد برای یادگیری نحوۀ انجام مصاحبه را فراهم می آورد، پرسش های غربالگری را مرور می کند و سپس روش های رویارویی DSM-5 (به همراه رویکردهای بازنگری شده اش) با تشخیص و طبقه بندی را به چالش می کشد، و بر روند ادامۀ مصاحبه تأثیر می گذارد. در این میان، بازنگری های مهم از DSM-IV (و DSM-IV) تا DSM-5 نیز مورد نقد و بررسی قرار گرفته اند. فصل مربوط به آزمون تشخیصی DSM-5، که محور اصلی راهنمای حاضر قلمداد می شود، خواننده را گام به گام با نوعی آزمون تشخیصی کامل آشنا می کند که شامل پرسش های پیگیری برای هر یک از طبقات تشخیصی DSM-5 است.
دکتر آبراهام م. ناسباوم، پزشک و مدیر بخش بستری روان پزشکی بزرگسالان دنور هلت و نیز استادیار بخش روان پزشکی دانشکدۀ پزشکی دانشگاه کلرادو در شهر دنور در ایالت کلرادو است.
این کتاب هم برای مبتدیانی که قالب و روند مصاحبۀ تشخیصی را فرا می گیرند و هم برای بالینگران باتجربه ای که مصاحبه های خود را مطابق با بازنگری های مندرج در DSM-5 انجام می دهند، مفید است. کتاب «راهنمای عملی تشخیص گذاری با استفاده از ملاک های DSM-5» اگرچه با هدف جایگزینی خود DSM-5 یا درسنامه های مصاحبۀ روان پزشکی تدوین نشده است، ولی منبعی کاربردی و فشرده برای تشخیص ناراحتی های روانی و در عین حال برقراری نوعی رابطۀ درمانی به شمار می رود.
اگر شما کارآمد و همدل باشید، میتوانید علایم روان پزشکی ضروری و صفات شخصیتی فردی را که ناراحتی روانی یا ناخوشی دارد در عرض ۳۰ دقیقه استخراج کنید، اما برای انجام این کار نیاز به تمرین دارید.
در گذشته برای آمادگی در امتحان شفاهی که لازمۀ گواهی برد روان پزشکی بود، این مهارت را پرورش میدادند. دستیار روان پزشکی در پایان آموزش خود در یک سری آزمونهای شبیه برد درگیر میشد که در آن ۳۰ دقیقه صرف ارزیابی فردی میشد که هرگز او را ملاقات نکرده بود. یک روان پزشک ارشد بدون اینکه صحبتی کند، با مشاهده او به قضاوت در موردش میپرداخت. این فرایند در ابتدا دستیار را در مورد اینکه روان پزشک ارشد چه فکری میکند مضطرب و نگران میکرد، اما بعد از انجام چند امتحان، او کمتر مضطرب میشد و به تواناییهای خود بیشتر اعتماد میکرد.
در طول آزمون آزمایشی شبیه برد، دستیار روان پزشکی مهارتهای مصاحبۀ خود را طوری تکمیل میکرد که وقتی زمان امتحان شفاهی برد میرسید به خوبی آماده شده بود. زمانی که به شهر دیگری میرفت و به مصاحبه با یک فرد غریبه میپرداخت، دو روان پزشک ارشد که هرگز با آنها برخورد نداشته در سکوت تبحر او را ارزیابی میکردند و او برای این کار آمادگی داشت. امتحانات شفاهی برد به روان پزشکان جوان کمک میکرد که این عادت بد را کنار بگذارند که تصور کنند روان پزشک بر اساس پرونده پزشکی که قبل از اولین ملاقات مطالعه کرده دانش کاملی در مورد بیمار دارد. این فرایند پزشک را وامیداشت بیمار را به شکل کارآمدی در مواجهه اولیه درگیر کند و از این طریق مهارتهای مصاحبه را بهبود میبخشید.