برنامه ریزی یکی از جوانب مهم و حیاتی سازمان ها، شرکتها و نهادهای آموزشی است. اما در عرصه آموزش و پرورش، برنامه ریزی گامهای ویژهتری دارد. در این میان، دو مفهوم به وضوح از هم جدا میشوند: برنامه ریزی آموزشی و برنامه ریزی درسی. کتاب «مقدمهای بر برنامه ریزی آموزشی و درسی» نوشته علی تقی پورظهیر، به چالشها و فرصتهای این دو نوع برنامه ریزی پرداخته است.
برنامه ریزی آموزش و پرورش از یک نگاه بالاتری به سیستم آموزشی نگاه میکند. این برنامه ریزی بر اساس نیازها و پتانسیلهای موجود در یک جامعه یا ملت استوار است و جنبههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، هنری و منابع مالی و نیروی انسانی را در نظر میگیرد. هدف از آن، ایجاد یک ساختار واکنشپذیر و به روز است که بتواند به اهداف و ایدئولوژیهای جامعه پاسخ گو باشد.
در مقابل، برنامه ریزی درسی در سطح پایینتری عمل میکند و به برنامههای محتوایی مرتبط با موضوعاتی که در مدارس تدریس میشود، میپردازد. هدف از این نوع برنامه ریزی، ایجاد یک چارچوب واضح برای محتوای آموزشی است که به دانش آموزان کمک کند تا با موفقیت به اهداف آموزشی مورد نظر برسند.
کتاب مروری دقیق بر این دو نوع برنامه ریزی ارائه میدهد، با تأکید ویژه بر برنامه ریزی درسی. از طریق مطالعه این اثر، مخاطبین میتوانند با اصول، مبانی و فرآیندهای مرتبط با هر دو نوع برنامه ریزی آشنا شوند. در هر فصل، با استفاده از مثالها و موردپژوهی ها، نویسنده به توضیح چگونگی تطبیق این مفاهیم با واقعیات آموزشی میپردازد.
با ورود به عمق موضوع، این کتاب یک منبع جامع و کاربردی برای دانش آموزان، معلمان، مدیران مدارس و تمام کسانی است که در زمینه آموزش و پرورش فعالیت میکنند. با آشنایی با این اصول، هر فرد میتواند به بهبود و توسعه فرآیندهای آموزشی و درسی کمک کند و نقش مؤثری در ارتقاء کیفیت آموزش داشته باشد.
بدیهی است که مدارس باید دارای برنامه درسی باشند، زیرا بدون دروس آموزشی، مؤسسه تربیتی معنا و مفهومی نخواهد داشت. در اینجا این سئوال مطرح میشود که برنامه درسی چه باید باشد؟ آیا برنامه درسی واقعا مسأله است؟ پاسخ سئوال این است که تحت شرایط اجتماعی و فرهنگی خاصی، تصمیم گیری دربارۀ آموختنیها آسان است و برنامه درسی مسالهای نیست. به این صورت که اگر هیئتی از معرفت محدود با مجموعهای از مهارتهای معین، سرمایه اصلی فرهنگی جامعهای را تشکیل دهند، همانها موضوعهای ضروری و مناسب برای یادگیری در نظر گرفته میشوند. آنگاه که یادگیرنده در آنها تسلط پیدا کرد، فرد فرهیختهای شناخته میشود که تحصیلات خود را به اتمام رسانده است. به همین ترتیب، زمانی که در جامعهای برای هر فرد نقش یا نقشهای ثابت و محدودی تعیین شود، دروس مورد یادگیری مربوط به آنها نیز به آسانی تعیین و تجویز میشوند. در آنجا هم هیچ مسأله قابل توجهی برای تصمیم گیری این که چه چیزهایی با چه محتوایی و در چه زمانی باید تدریس شوند وجود ندارد. در چنین جامعهای منابع برای تحصیل آموزشگاهی بیاندازه کم است، اما آموزش و پرورش مدرسهای باید به طور روشن روی ایجاد صلاحیتهای مقدماتی لازم برای مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و تأمین زندگی متمرکز گردد. برنامه درسی تنها در جوامع پیشرفته و نسبتا آزاد، در جوامعی که فرصتهای قابل ملاحظهای برای تحصیل وجود دارد مسأله است. زیرا انتخاب باید از میان امکانات متعدد متفاوت صورت گیرد.