ساموئل بارکلی بکت (1906 -1989)، داستان نویس، نمایشنامه نویس، کارگردان تئاتر و شاعر پیشروی ایرلندی، به روایتی جزء آخرین مدرنیست ها و در چشم اندازی دیگر، به ویژه به دلیل تاثیری که بر نویسندگان بعد از خود گذاشته، از نخستین پست مدرنیست ها به شمار می آید. او که به هر دو زبان فرانسه و انگلیسی می نوشت، هرچه جلوتر می رفت، به مینی مالیسم علاقه ی بیشتری نشان می داد. بکت یکی از نویسندگان کلیدی تئاتر معروف به آبزورد بود و به گواهی آثارش نگاهی یاس آور و تراژی کمیک به فرهنگ بشری داشت. او که در نوشته هایش فرم های تازه ای برای رمان و نمایشنامه خلق کرده و موقعیتی را آفریده که در آن انسان مدرن با بی چیزی اش تعالی می یابد، در سال 1969 به عنوان برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات معرفی شد.
در این کتاب چهار نمایشنامه ی تلویزیونی از بکت آمده که هر چهار را خود، بلافاصله یا با فاصله ی زمانی یکی دو سال، کارگردانی کرده است. چهار (1980، اجرا 1981)، سه نوازی شبخ (1975، اجرا 1977)، ... مگر ابرهای... (1976، اجرا 1979) و شب رویاها (1982، اجرا 1982) بخش هایی از زبانی هستند که ژیل دولوز، فیلسوف پرآوازه ی معاصر فرانسوی، آن را در مقاله ی بسیار مهم فرسودگی - که حدود یک دوم متن کتاب حاضر را به خود اختصاص داده - زبان تصویر و فضاها می نامد، زبانی که می تواند کلمات و صداها را در تصویرها گرد هم آورد، البته بنا بر یک ترکیب ویژه... این زبان در رمان متولد می شود و با عبور از میان تئاتر، راز تدوینش را در تلویزیون می یابد، صدایی از پیش ضبط شده برای تصویری که هر بار در حال شکل گیری است. در این جا است که ویژگی اثر ادبی تلویزیونی به وجود می آید...