ترس از موفقیت برای برخی اشخاص یک مشکل واقعی است، اما به نظر من مشکل رایجتر که به گذشته مربوط میشود، ترس از شکست است. ترس از موفقیت و ترس از شکست میتوانند آثار مشابه داشته باشند. آنها اجازه نمیدهند که مردم بالاترین بازده خود را نشان دهند. وقتی دانشجو در امتحان پایان نیمسال نمره نمیآورد، میتواند خود را بدین صورت دلداری دهد که خوب زحمت نکشیده است. وقتی یک قهرمان تمرین نمیکند و بازی را میبازد، ممکن است پیش خود بگوید که حریف از نظر جسمی آمادگی خوبی داشته اما به اندازه او مهارت نداشته است. تمیز ترس از موفقیت و ترس از شکست تقریبا غیر ممکن است؛ زیرا آثار آنها خیلی به یکدیگر شباهت دارند. دوستی دارم که نقاش ماهری است اما هرگز نمایشگاه دایر نمیکند. چند سال پیش یکی از کارهایش را به من هدیه داد، وقتی آن را پیش یکی از مغازههای تابلو فروشی بردم تا برایم قاب بگیرد، صاحب مغازه از من خواست که به دوست نقاشم بگویم که به او تلفن بزند. تابلو فروش پس از آنکه کار دوستم را دید، حدس زد که میتواند تعداد زیادی از تابلوهای او را بفروشد. دوستم با این که به پول نیاز داشت، از تلفن زدن به صاحب مغازه خودداری کرد. آیاعدم پذیرش او به علت ترس از شکست بود یا ترس از موفقیت؟ نمیدانم اما میتوانم این ضرب المثل را به کار ببرم: هر وقت شانس از در وارد میشود، دوست من از پنجره فرار میکند.
اگر در این مقیاس نمره ۸۵ درصد یا بالاتر بگیرید، بهتر خواهد بود که خود را با دقت مورد مشاهده قرار دهید. اگر جوان هستید، مثلا ۲۵ سال دارید، احتمال دارد که همراه با کسب تجربه موفقیت را بهتر بپذیرید. کم نیستند دانشجویان یا متخصصان جوانی که شهرت حاصل از موفقیت را قدر نمیشناسند؛ ممکن است احساس کنند که لیاقت این شهرت را ندارند اما به مرور زمان اکثر مردم متوجه میشوند که به اندازۀ همکاران خود، شایستگی این شهرت را دارند.