بگذارید میترا بخوابد، رمانی روان شناختی است. به این معنا که نویسنده اش بیش از هر چیز، در جست وجوی تحلیل روانی آدم هایش است. آدم هایی که وجه مشترک زندگی شان، عشق، خیانت و فراموشی است. رمان دست کم از سه خط داستانی متقاطع تشکیل شده که می توان در هر یک، حضور یکی از این عناصر را پررنگ تر دانست: ماجرایی در گذشته که زندگی خواهر و برادری به نام ایوب و ماریا را تحت تاثیر قرار داده و فراموش شده است، ماجرای عشقی ماریا و هیوا و ماجرای رابطه ی همزمان ایوب با سه زن به نام های ستاره، شهرزاد و میترا که خیانت، محتوای اصلی اش است. کامران محمدی این سه داستان را به صورت درهم تنیده و غیرقابل تفکیک روایت می کند، به گونه ای که رمان، به صورت شبکه ای از روابط این شش نفر ساخته می شود. این ساختار شبکه ای از جمله برجستگی های بگذارید میترا بخوابد محسوب می شود، چرا که خواننده را مثل تار عنکبوت، لابه لای خطوط متقاطع خود گیر می اندازد.
از دیگر ویژگی های روایی بگذارید میترا بخوابد، زاویه ی دید دانای کل محدود به فرد است که در ایران، در شرایطی که تقریباً همه ی نویسندگان از زاویه ی اول شخص استفاده می کنند، منحصربه فرد محسوب می شود. این شکل روایت به نویسنده اجازه می دهد شخصیت هایش را به طور کامل تحلیل کرده و در موقعیت های متفاوت، مثل یک جراح، ذهن شان را زیرورو کند. فصل های کوتاه، زبان سرد و سرراست، دیالوگ های بسیار و ضرباهنگ تند، در ترکیب با زاویه ی دیدی که در ادبیات داستانی امروز ایران، نایاب است، بگذارید میترا بخوابد را به رمانی خوش خوان و جذاب تبدیل کرده است. به ویژه آن که رمان، قصه محور است و روابط علت و معلولی رویدادهای اصلی اش، لذت خواندن یک داستان پر فراز و نشیب را نیز فراهم می آورد.
قصه ی بگذارید میترا بخوابد، در واقع سه روز از زندگی ایوب و ماریاست؛ همان طور که قصه ی رمان اول نویسنده، آن جا که برف ها آب نمی شوند هم سه روز از زندگی روژیار و ریبوار را روایت می کرد. اما محمدی در این رمان هم با استفاده از فلش بک، گستره ی زمانی داستانش را افزایش داده، گذشته را نیز وارد ماجرا می کند. گذشته ای بسیار تلخ از دوران کودکی این خواهر و برادر که به روزهای نخست جنگ مربوط می شود...
از یک زاویه ی دیگر، بگذارید میترا بخوابد را می توان رمانی زنانه یا به عبارت بهتر، زن محور دانست. محمدی که در رمان نخستش توجه خاصی به دنیای زنان نشان داده بود، در این رمان، با تمرکز بر زندگی چهار زن (ستاره، شهرزاد، ماریا و میترا) با شخصیت ها و رفتارهای کاملاً متمایز، رمانی خلق کرده که محورش، بیش از مردان، زنانند. این نکته وقتی اهمیت بیش تری می یابد که بدانیم رمان در مجموع، شش شخصیت اصلی دارد که رابطه ی زن ها با هم، بیش از رابطه شان با مردهای قصه، در ساختار طرح و پیشبرد داستان، اهمیت دارد. تفاوت این چهار زن با یکدیگر نیز از جمله جنبه های جالب و قابل توجه داستان است و نشان می دهد نویسنده، زن های قصه اش را جدی گرفته است. علاوه بر این، مادرِ ایوب و ماریا را نیز باید به این جمع چهارنفره اضافه کرد که اگرچه شخصیتی فرعی است، اما قهرمان دو فصل محوری و تاثیرگذار کتاب محسوب می شود و در کلیت طرح، نقشی تعیین کننده دارد. حتی در نام رمان نیز این زن محوری دیده می شود؛ همان طور که شیوه ی روایت محمدی در هر دو رمانش، تمرکزگریز است و از این نظر می توان هر دو را متن هایی زنانه نامید.