سبد خرید شما خالی است.
نوشتن شاید چیزی است شبیهِ قدم زدن. از خانه ی اجاره ای ات در سلسبیل می زنی بیرون که روزنامه ای بخری مثلاً و ناگهان خود را در خیابان کریم خان می بینی. انگار بی خیالِ آن چه تو می خواهی، راهِ خودشان را رفته اند (می روند) پاها. می خواهی زندگی کنی که سر از مرگ درمی آوری ناگهان، انگار که راهِ خودش را می رود مُردن. می خواهی بنویسی، نوشته راهِ خودش را می رود. راهْ خودش راه می رود انگار. گویی نوشته پیشاپیش خیالِ نوشته شدن دارد.