سبد خرید شما خالی است.
«دوباره اتاق روشن می شود. تو آشپزخانه بساط تهیه سس اسپاگتی پهن است؛ پیاز و سیر و فلفل قرمزی که هنوز خرد نشده اند. رو میز خانه، کتاب های بچه مدرسه ای ها ولو هستند تا برای امروز عصر خوانده شوند. تا لحظه ای می گذرد صدای زنگ در می آید. بعد دوباره صدا می آید و صدای کایرا را می شنویم که از حمام بیرون می آید.
کایرا: (از بیرون صحنه) گندت بزنن! در حالی که به اتاق می آید حوله ای بزرگ دور خودش می بندد. خیس است. زنگ در ممتدتر زده می شود (ای بابا! کیه؟) به آشپزخانه می رود و از تنها پنجره ای که به خیابان دید دارد بیرون را تماشا می کند. بی اراده و بدون فکر عکس العمل نشان می دهد (وای خدای من! گندت بزنن! برو پی کارت.) دوباره زنگ می زنند. کایرا هم پنجره را باز می کند و صدا می زند (یه دقیقه وایستا تا کلیدو بندازم.)