ببینین آقای غریفی؛ مجموعه ی آدمایی که رفتن برای کار، برای موندن، برای یه نوع زندگی، اینا توشون مثل عدنان غریفی، یا مثل روشنفکرها، یا نویسندگان ، از هنرمندان کم بودن، خیلی کم بودن. اصلاً میلی به دانستن ندارن، نه حتی اصلاً مسائلی که مربوط به سرزمین خودشونه، اصلن در کل میلی به دانستن ندارن... اینه که متأسفانه اون اول باید بدونه فرضاً این فاخته که درمیاد، این عدنان غریفی کیست؟ این گذشته رو باید بدونه... مسعود کیمیایی
به هرحال عدنان استاد منه، اون دهه ای که داشتم رو آسمونا پرواز می کردم و دستم به هیچ کجا بند نبود، توی اون روزگار دبیرستان می رفتم و عدنان چهره ی معروفِ داستان نویسی جنوب بود؛ یعنی کارش رو کرده بود... زندانشو هم رفته بود. یعنی دهه ی چهل، اینا چند تا بودن تو جنوب مجله ای درمی آوردن و جزو مدرنیست های دهه ی چهل بودن و کارهایی علیه شاه نوشتن و رفتن اون تو و اومدن بیرون! ولی به هرحال، حالا من درباره ش صحبت می کنم؛ زندگیش سه قسمته از نظر من. در واقع از 23 تا مثلاً فرض کنید 63 یک دوره شه، از 63 تا 84 یه دوره شه، 84 به بعد هم دوره ی سومشه... محمد محمدعلی
عدنان غریفی (1323، خرمشهر) را بیشتر به عنوان داستان نویس، مترجم، گوینده و مصلح اجتماعی (زندان در 1346) می شناسند. او پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه در زادگاه، به شهر آبادان رفت و از دانشکده ی نفت فارغ التحصیل شد. بی شک و به جرأت می توان گفت که 60 سال زندگی پربار روشن فکرانه ی او با دغدغه ها و تعهدهای اجتماعی و پویه در راستای ادبیت نوگرای ملی همراه بوده است... هاشم حسینی
از عدنان غریفی و دستاوردهای ادبی اش در حوزه های مختلف، از جمله نقد، ترجمه، شعر، قصه نویسی، ژورنالیسم ادبی و حتی فعالیت صریح اجتماعی- سیاسی که منجر به زندانی شدنش در دهه ی چهل شد، اطلاعی نبود و این ها، پرسش ها و کنجکاوی هایی برای نگارنده پدید آورد؛ که عدنان غریفی در این سال ها چه می کند و کجاست و آیا اصلاً زنده است؟...