شاید با خود فکر میکنید که بین یادگیری و هوش ارتباط نزدیکی وجود دارد، اما در کمال تعجب، روان شناسانی که در حوزه یادگیری فعالیت میکنند، در حوزۀ هوش زیاد فعال نیستند و تاکنون اقدامات قابل توجهی انجام نداده اند. معمولا این روانشناسان تنها در حوزه یادگیری تحقیق میکنند و زیاد تمایل ندارند که ارتباط یادگیری با هوش را مطالعه کنند، اما نظریه پردازان فعال در حوزه یادگیری از این قاعده مستثنی هستند. نظریه پردازان یادگیری، بر خلاف روانشناسان یادگیری، به هوش و ارتباط آن با یادگیری بسیار علاقه مندند. نظریه پردازان فعال در حوزه یادگیری معتقدند که تمام رفتارها صرف نظر از میزان پیچیدگی یا هوشمندی آنها، یکسان و هم طراز هستند. این نظریه پردازان بین رفتارهای پیچیده و رفتارهای ساده تفاوت نمیگذارند و همه رفتارها را در یک طبقه قرار میدهند. در این دیدگاه، رابطه محرک پاسخ بسیار مهم تلقی میشود. این نظریه پردازان معتقدند پاسخهایی که هر فرد به محرکهای محیطی میدهد، در شکل گیری تواناییهای او بسیار تأثیر گذارند. آنها تعداد و کیفیت رابطههای محرک - پاسخ را مورد بررسی قرار میدهند و معتقدند که هوش، تابعی است از تعداد و کیفیت رابطههای محرک - پاسخی که هر فرد در زندگی تشکیل میدهد.
نظریه پردازان یادگیری، معمولا هوش را قابل انعطاف و تعلیمپذیر فرض میکنند. این دیدگاه با دیدگاه برخی حامیان آزمونهای هوش که هوش را ارثی و انعطاف ناپذیر میدانند در تضاد است.