خزه روایتی ست از فرانسه ی تحت اشغال نازی ها در جریان جنگ جهانی دوم، مردم جنگ زده ای که به نوع رقت باری روزگار می گذرانند، روزگاری سرشار از پوچی و سردرگمی، وطن فروشی و تن فروشی، در زمانی که برنده و بازنده هر دو واژه ای نفرت برانگیز می شوند، داستان توحشی که در روح بازماندگانش تنها یک چیز به یادگار می گذارد: وحشت و از همین روست که من همیشه مردمان روزگار جنگ را ستایش می کنم، و ادبیات جنگ را نیز هم
خزه داستان مردی ست که همسر و فرزندانش را طی بمباران هوایی از دست داده است و تصمیم می گیرد به ناشناخته ترین مکانی که می شود برود، تا شاید بتواند جوری خودش را دور بریزد، او بعدها با آشنا شدن ساکنان روستایی که بدان پناه برده است، از ترس بازگشتن حس نوع دوستی به خویشتن خویشش، تصمیم می گیرد ناغافل ترک روستا کند، اما منصرف می شود و بعدها با جملاتش می گوید که چقدر از انسان بودن احساس خفت می کند.