من آلیس نیستم، اما اینجا همه چیز عجیب است! مجموعه چهار نمایشنامه از علیرضا غفاری است.
نمایشنامه های غفاری در این اثر را بیش از هر چیز می توان حاصل تلاش نویسنده در مزه مزه کردن فرم های متفاوت در بیان محتوا دانست. تلاشی که غفاری طی آن، از سُریدن به سمت تجربه فرم و تکنیک نگارش و غلبه آن بر محتوا دوری گزیده است.
نمایشنامه های غفاری از این منظر همگی دارای تنه و بدنه محتوایی مشخصی هستند که راوی سعی کرده به جای روایت و ارائه سرراست و مستقیم آن، از مناظر مختلف دست به پرورش آن زده و به شیوه ای اقدام به انتقال آن کند تا مخاطب نیز بیش از سایر آثاری از این دست، در مواجهه با آن برای خود نقشی در فهم این محتوا قائل شود. به عبارت دیگر تلاش غفاری در این نمایشنامه ها را می توان معطوف تجربه تکنیک های متعدد در روایت محتوا توسط نویسنده برای دخالت دادن مخاطب در شکل دهی به محتوا دانست؛ که این موضوع در برخی از نمایشنامه های این مجموعه به صورت مستقیم و در برخی دیگر به صورت مستتر قابل ردگیری است.
نخستین نمایشنامه از این مجموعه با عنوان من آلیس نیستم، اما اینجا همه چیز عجیب است را از همین منظر می شود تجربه ای دانست که در آن یک مفهوم مستقل از چند زاویه و نقطه نظر به مخاطب ارائه می شود. غفاری در این نمایشنامه سعی کرده است تا از زبان حس برانگیزی در حیوانات به نقد برخی از حالات و رفتار انسان معاصر بپردازد. او برای این منظور و درقالب روایتی صریح و البته به تعبیر خود شاعرانه به نقد صریح انسان و نگاه انسانی حاکم بر جوامع پیرامون خود پرداخته؛ که در نوع خود بسیار قابل توجه و خواندنی است.
بازخوانی روایت های شاعرانه غفاری در بندهایی از این نمایشنامه می تواند برای بسیاری از علاقه مندان به نمایش نامه نویسی تمرین خوبی برای بیان در لفافه و منتقدانه برخی مفاهیم انسانی به شمار رود.
نمایشنامه سیاووش به روایت من حاصل تلاش نویسنده برای قلم زدن در وادی خلق گروتسک و طنز سیاه است. در این نمایشنامه که محور آن بر پایه برخی از شخصیت های شاهنامه شکل گرفته است، غفاری تلاش کرده تا چهارچوب های رفتاری و زندگی اجتماعی پیرامون خود را به نقد بکشد. هر چند که برخی نمادهای به کار رفته در این نمایشنامه برای مخاطبانش ناآشنا نیست؛ اما تلاش نویسنده در سامان دادن به چهارچوب انتقادی موجود در ذهن خود در قالب این متن خواندنی از آب در آمده است.
نمایشنامه هزار توی زندگی در این مجموعه نیز حاصل تلاش نویسنده در ایجاد ساختار اجرایی تازه ای در اجرای نمایش است؛ که در آن استفاده از مخاطب برای ایفای نقش در کنار استفاده از المان های مشخص موجود در زندگی انسانی به خدمت نویسنده در آمده است.
نمایشنامه آدم و حوا به عنوان آخرین اثر این متن، از قدرت نویسنده در به کار بردن اسامی برای نماد سازی به منظور ساخت یک تیپ فکری توسط آن ها، استفاده به جایی برده است.
حضور اسامی مانند آدم، حوا، بشر، زوج البشر، دخت البشر، ابن البشر، افسون و اسامی از این دست شاهد این مدعاست که نویسنده با تیپ سازی پیرامون آن ها در صدد نوعی نقد جامعه شناسانه از جامعه انسانی پیرامون خودش است.