در سال ۱۳۵۷ توفانی سرکش در مدت کوتاهی کشور را درنوردید و فرزندان ایران مدرن، که شب و روز در میانشان شاه دوستی و غرب گرایی ترویج شده بود، بساط شاهنشاهی را برای همیشه برچیدند و به این ترتیب، از میان همه ی نیروهای سیاسی ایران، از چپ گرایان گرفته تا روشنفکران لیبرال، همای قدرت به ناگاه بر شانه ی روحانیت نشست؛ اما چرا و چگونه؟ چه منطقی بر اذهان ایرانیان حاکم بود و چه شد که آنان با پشت کردن به مظاهر نوگرایی، «جمهوری اسلامی» را ترجیح دادند؟ چرا جامعه ی ایرانی راهی برخلاف سکولاریسم، موج غالب جهانی، در پیش گرفت؟ چرا مردم ایران از میان همه ی مخالفان رژیم پهلوی، که در میان آنان سیاست مداران کارکشته، متخصصان برجسته و مبارزان باصداقت و وطن پرست از چپ و راست بودند، روحانیان و نظام پیشنهادی آنان را برگزیدند؟ و سرانجام این که نبرد قدرت در این سرزمین به چه سویی خواهد رفت؟