شناخت جنبه های پنهان روان انسان به زمان های طولانی باز می گردد. این یک گرایش نیرومند شدید مذهبی است و ما به طور سنتی به دنبال برقراری تعادل بین بخش های تاریک و روشن درونمان هستیم. شیطان رجیم را به خاطر داشته باشید که در ابتدا فرشته ی مقرب درگاه بود و آنچه باعث سقوط او شد، درواقع همان وسوسه هایی است که ما هم با آنها روبه رو می شویم. همیشه به ما گفته شده است که مراقب باشیم تحت تأثیر نیمه ی پنهان و تاریک قرار نگیریم.
اخیرا برای یکی از مراجعانم در مینیاپولیس درباره ی ماهیت این جنبه های پنهان صحبت می کردم که از من پرسید: «آیا شما صرفا سرکه ی کهنه را در بطری های نو نمی ریزید؟» جواب دادم: «البته که می ریزم.» برایم تعجب آور بود که او توانسته بود این ارتباط را به خوبی درک کند. شناخت قسمت های تاریک درواقع بخشی از سنت های مذهبی است، ولی ما همیشه به ظروفی جدید و زبانی جدید نیاز داریم که به کمک آنها بتوان مخمصه ای را که انسان گرفتار آن است، توضیح داد.
گفتم: «بله، درست است. پرداختن به جنبه های پنهان وجود انسان مثل سرکه ی کهنه است.»
این سؤال مرا به یاد بسیاری از شاگردانم انداخت که با جنبه های پنهان در وجود خود روبه رو شدند و من سال ها به آنها مشاوره می دادم. جا دارد برای هر نسل جدید یک راه جدید صحبت کردن در خصوص این پدیده، چه مثبت و چه منفی، پیدا کرد. تاریکی لزوما بار منفی ندارد بلکه آن چیزی است که خارج از حیطه ی ضمیر خودآگاه ما قرار می گیرد.
نخستین مرحله ی مشاوره درمانی، اذعان است؛ درست مثل اعتراف او به گناه نزد پیشوایی مذهبی. ما درباره ی اشتباهات و کارهای نادرست فرد می شنویم؛ همچنین درباره ی پشیمانی یا معقول ماندن نکات مثبتی که در درون او وجود دارد. ما حقیقت و معنا را در زندگی فردی که جوینده است به چالش می کشیم و به او کمک می کنیم از وجود قسمت هایی که انکارشان می کند، آگاه شود. چه بسا بزرگترین گناه، زندگی نکردن باشد.
مفهوم «جنبه های پنهان وجود، مانند یک قالب است و این قالب ریزی راهی است که با زبانی نمادین به شخصیت های فرعی درون ما واقعیت می بخشد.
«جنبه ی پنهان» به آن بخش هایی از وجود ما گفته می شود که دائما بر اثر نورانیت ضمیر خودآگاه تغییر و تحول می یابد و تمام جنبه هایی که نمی توانیم آگاهانه مسئولیت آنها را بپذیریم. ما چه در مقام فرد و چه در مقام یکی از اعضای فرهنگی معین، به طور مداوم انتخاب می کنیم و تجاربمان را ثبت می کنیم و شخصیت مان را براساس آرمان های خود و دنیای اطرافمان شکل می دهیم. هرچه بیشتر نور را جستجو کنیم، جنبه های پنهان وجودمان متراکم تر می شوند.