فلسفه ای که در این جلد مورد بحث قرار می گیرد، دوره ای سیصد و پنجاه ساله را از اواسط سده ی چهاردهم تا سال های آغازین سده ی هجدهم یعنی زایش فلسفه ی مدرن در برمی گیرد. مباحث اصلی عبارت اند از فلسفه ی رنسانس و عقل باوری سده ی هفدهم، به ویژه دکارت، اسپینوزا و لایبنیتس. جلد کنونی منحصراً به این جنبش ها نمی پردازد بلکه آن ها را در بستر فکری گسترده تری قرار می دهد؛ اندیشه ی مدرسی را مد نظر قرار می دهد که فلسفه ی رنسانس با آن کنش متقابل داشت؛ همچنین اندیشه ی فیلسوفان سده ی هفدهم مانند بیکن، هابزو گاسندیرا بررسی می کند که عقل باور نبودند اما اندیشه شان واکنش هایی را از سوی عقل باورها برانگیخت. همچنین مبحث مهم ظهور علم مدرن را در سده های شانزدهم و هفدهم و روابط شان را با فلسفه ی آن دوره مورد بررسی قرار می دهد.جلد حاضر مقدمه ای اجمالی و دانشورانه را در ارتباط با این دوره برای دانشجویان فلسفه و رشته های مرتبط با آن و نیز تفسیرهای خلاق از نویسندگان مورد بحث را فراهم کرده است. علاوه بر این، واژه نامه ای از اصطلاحات فنی و فهرست گاه شماری از رخدادهای فلسفی، علمی و سایر حوادث فرهنگی گردآوری شده است.ج. اچ. آر. پارکینسون استاد بازنشسته ی ممتاز فلسفه در دانشگاه ریدینگ است. کتاب های متعدد او شامل آثاری درباره ی اسپینوزا، لایبنیتس، ویتگنشتاینو لوکاچ است؛ وی همچنین سرویراستار دانش نامه ی فلسفه (راتلج، 1988) است.
تاریخ فلسفه، همان طور که از نامش بر می آید، بیانگر وحدت دو رشته ی بسیار متفاوت است که هر کدام قیدوبندهای جدی بر دیگری تحمیل می کند. تاریخ فلسفه به عنوان تمرینی در تاریخ اندیشه ها مستلزم آن است که فرد با دیدگاهی متکی بر دوران، درک کاملی از این موضوع داشته باشد که متفکران مورد بررسی چگونه به پرسش های خویش پاسخ می دادند و چارچوب مفهومی شان برای بررسی موضوع ها و فرضیه ها و هدف های شان، نقاط کور و سهو و خطای شان چه بوده است. اما ما به عنوان تمرینی در فلسفه، درگیر تکالیفی بیش از توصیف هستیم. در تلاش های ما جنبه ی انتقادی تعیین کننده ای وجود دارد: به همان اندازه که در جست و جوی بسط یک استدلال هستیم در پی اقناع نیز هستیم، زیرا این امر به یک اندازه بر مسائلی که ذهن مان را اشغال می کند و نیز بر تحول اندیشه ی فلسفی تأثیر می گذارد.
به این ترتیب، تاریخ فلسفه از کارورزانش عمل توازن بخش ظریفی را می طلبد. ما در حالی این نوشته ها را می خوانیم که از بازنگری تاریخی کاملاً سود می بریم. می توانیم بگوییم چرا نقش های ناچیز ،ناچیز باقی ماندند و در کجا نظام های بزرگ فرو پاشیدند: گاهی در نتیجه ی فشارهای درونی، گاهی به دلیل ناکامی در چیرگی بر موانع گذرناپذیر، گاهی به دلیل تغییر چشمگیر فناوری یا جامعه شناختی، و اغلب اوقات به این دلیل که تغییری در سبک یا علایق فکری رخ داده بود. با این همه، به دلیل تداوم علاقه ی فلسفی مان به بسیاری از همین مسائل، نمی توانیم مأیوسانه به این آثار بنگریم. می خواهیم بدانیم چه درس هایی را می توان از ناکامی های بی اهمیت یا سترگ فرا گرفت: بیشتر اوقات خواهان کشف مناسبتی معاصر ، در نظریه ا ی نادیده گرفته شده یا بازنگری در این موضوع هستیم که آیا آن ناکامی سترگ در حقیقت ناکامی شمرده می شد یا جلوتر از زمان خود و شاید حتا جلوتر از مؤلفش رخ داده بود.
بنابراین، خود را شبیه به آن مترجم افراطی افسانه ای می یابیم که فیلسوفان جدید را مجذوب می کرد، مترجمی که می کوشید اندیشه های نویسنده را از نگاه خود آن نویسنده، نگاه فرهنگش و در همان حال از نگاه ما درک کند. این وظیفه ای است بس عظیم. بسیاری اوقات در این مسئولیت تاریخی، شکست می خوریم زیرا علایق فلسفی ما بسیار قدرتمندند، یا دیدگاه خود را نادیده می گیریم چون شیفته ی نگاه نویسنده شده ایم. اما ماهیت فلسفه به گونه ای است که مجبوریم بر هر دو تکنیک مسلط شویم. زیرا یادگیری تاریخ فلسفه فقط به چالش کشیدن زمان گذشته یا درگیری با آن نیست: بلکه عنصری است اساسی در فهم ماهیت فلسفه ــ در فهم این که چگونه فلسفه به نحو جدایی ناپذیری با تاریخ و علم گره خورده و با این همه از آن ها جداست.
تاریخ فلسفه ی راتلج بررسی زمانمند از تاریخ فلسفه، از آغازگاه های آن تا زمان کنونی، است. هدف آن بحث عمیق درباره ی تمامی پیشرفت های عمده ی فلسفی است و با این هدف بیشترین فضا به آن دسته از افراد اختصاص داده شده که عموماً از فیلسوفان بزرگ شمرده می شوند. اما شخصیت های کم اهمیت تر نیز نادیده گرفته نشده اند و امید می رود که خواننده بتواند در این ده مجلد تاریخ، دست کم به اطلاعات پایه ای درباره ی هر فیلسوف مهمِ گذشته و حال دست یابد.
اندیشـه ورزی فلسفـی در خلـوت و جـدا از سایـر فعالیت های انسانـی رخ نمی دهد، و تاریخ کنونی می کوشد فیلسوفان را در بستر فرهنگی و به ویژه علمی زمانه ی خود قرار دهد. در حقیقت، برخی فیلسوفان فلسفه را صرفاً جنبی و تابع علوم طبیعی می دانند؛ اما حتا اگر این دیدگاه را رد کنیم، نمی توان انکار کرد که علم تأثیر زیادی بر آن چه اکنون فلسفه تلقی می شود داشته است و باید تأثیر یادشده را آشکارا مطرح کرد. هدف این نیست که این مجلدات پیشینه ای صرف از عواملی ارائه کنند که بر اندیشه ورزی فلسفی تأثیر می گذارند؛ فلسفه رشته ای است با معیارهای خویش برای استدلال ورزی، و عرضه داشت نحوه ی پیشرفت این استدلال ها دغدغه ی عمده ی این تاریخ است.
شاید با بیان آن چه اکنون فلسفه تلقی می شود این برداشت را ایجاد
کرده باشیم که گویی اکنون دیدگاه واحدی درباره ی این که فلسفه چیست
وجود دارد. مسلماً چنین مقصودی نداریم؛ برعکس، در میان کسانی که خود
را فیلسوف می نامند اختلاف های جدی درباره ی ماهیت موضوع شان وجود
دارد. این اختلاف ها در حال حاضر در وجود دو مکتب عمده ی اندیشه که معمولاً به عنوان فلسفه ی تحلیلی و قاره ای توصیف می شوند بازتاب می یابد. ما به عنوان ویراستاران اصلی این تاریخ، قصد نداریم در این مجادله جانب
یک طرف را بگیریم. نگرش ما متکی بر رواداری است و امیدواریم این مجلدات به درک این که چگونه فیلسوفان به مواضع کنونی شان رسیده اند یاری برساند.
و آخرین توضیح. فلسفه با واژگان تخصصی خود مدت های طولانی موضوعی بسیار فنی شمرده می شد. قصد ما این است که این تاریخ نه تنها برای متخصصان بلکه برای خوانندگان عام هم قابل استفاده باشد. برای نیل به این مقصود، کوشیدیم هر فصل به سبک قابل فهمی نوشته شود و چون وجود پاره ای موضوعات فنی اجتناب ناپذیر بود در هر مجلد واژه نامه ای را برای اصطلاحات فنی تنظیم کرده ایم. به این ترتیب، امیدواریم این مجلـدات به درک گسترده تر موضوعی یاری رساند که بالاترین اهمیت را برای تمامی اندیشمندان در بردارد.