به هم پیوستن درمانهای شناختی و رفتاری در دهه ۱۹۷۰ در آغاز چندان خوشایند نبود، اما امروزه اکثر درمانگران شناختی، جنبههای رفتاری کلیدی از جمله مواجهه با ترس و اجتناب را به درمانهایشان وارد کرده اند. البته این نیز به رسمیت شناخته شده است که باورهای افراد در مورد پیامد رفتارشان، برای مثال اگر هنگامی که ضربان قلبم بالا میرود جرأت مندانه عمل نکنم و یا بیش از حد برانگیخته نشوم در امان خواهم بود، میتواند عامل مهمی در تداوم رفتارهای زیان بار به شمار آید. در هر حال، یکی از مهمترین نقاط قوت درمان شناختی رفتاری (CBT) که توسط تحقیقات تجربی و مبتنی بر شواهد رفتارگرایان پشتیبانی شده، این است که کارآزمایان این رویکرد همواره خود را به درک علمی فرآیندهای روانشناختی و آسیبشناسی روانی متعهد کرده اند. رفتار درمانی متأثر از پژوهشهای حیوانی و انسانی در حوزه یادگیری بوده است. در حالی که مدل شناختی به طور تدریجی و تحت تأثیر بررسی پیچیدگیها و فرآیندهای زیربنایی شناخت و تصمیم گیری شکل گرفته است. اینها خالی از بحث نیستند. (هایدت، ۲۰۰۱)