زندگی ما به ثبات برخی چیزها بستگی دارد. اگر دمای مغز شما بیش از چند درجه تغییر کند، سریعا هشیاری خود را از دست میدهید. اگر نسبت آب در بدن بیش از چند درصد تغییر کند، مغز و بدن از کار میافتند و در معرض خطر مرگ قرار می گیرید. تعادل میان حداکثرها و حداقلهای تن کرد شناختی (فیزیولوژیک) به طناب بسیار نازکی میماند که انسان و حیوان باید از آن عبور کنند. ما هم مثل ماشینهای ظریف و دقیقا تنظیم شدهای هستیم که تنها به شرط تعادل محیط داخلی می توانیم کار کنیم، ولی فرق ما با بیشتر ماشینها در این است که طوری طراحی شدهایم که خودمان باید این تعادل را حفظ کنیم. حتی زمانی که دنیای خارج دستخوش تغییرهایی میشود، حالات درونی ما نسبتا ثابت و پایدار میماند. بسیاری از انگیزشهای اساسی در جهت حفظ این تعادل درونی عمل میکنند. برای آنکه محیط درونی ما در محدودههای باریک بقای تن کرد شناختی بماند، فرایندهای تنظیمی فعالی در ما وجود دارند که تعادل درونی (حفظ محیط داخلی ثابت) را حفظ کنند.