وقتی کودکی پا به عرصه وجود میگذارد، افراد منتظر در مقابل او دو نوع واکنش کاملا متفاوت نشان میدهند؛ بعضی تلاش میکنند تا در وجود کودک ویژگیهایی بیابند که اجداد او را به خاطر میدهند میآورد، در حالی که بعضی دیگر میکوشند ویژگیهای بیهمتا و منحصر به فرد پیدا کنند. گروه اول به استمرار زندگی و دوام چیزی علاقهمند است که از قبل وجود دارد. گروه دوم به چیزی میاندیشد که در هر موجود انسانی تازگی دارد و کاملا منحصر به فرد است. گروه اول به تشابهها و گروه دوم به تفاوتها فکر میکند. درست است که این واکنشها کاملا طبیعی و عادی به نظر میرسد، بر واقعیت بسیار عمیقی تکیه میکند: کودکی که پا به عرصه وجود میگذارد، ویژگیهایی به همراه میآورد که از گذشته بسیار دور میآیند. این ویژگیها میخواهند یک بار دیگر بساط بگسترند و شکوفا شوند؛ با وجود این، این استمرار به طور اجتناب ناپذیر یک دوره کاملا اختصاصی و منحصر به فردی انتخاب میکند که غیر قابل پیش بینی است و تازگی دارد. ما به خوبی میدانیم که کودک به اجداد خود شباهت دارد؛ اما این را هم میدانیم که او خودش یعنی متفاوت از دیگران است. حال ببینیم علل پیدایش این تفاوتها کدام است…