بنا به گفته هاوارد گاردنر، هدف از آشنایی و فراگیری هوش های چندگانه (Ml) آن است که به تفاوت های بسیار موجود در میان افراد احترام گذاشته شود. مطالعات و پژوهش های اولیه او نشان داده است که ذهن انسان از هفت مقوله هوش (زبانی، منطقی، ریاضی، مکانی، حرکتی، جسمانی موسیقایی، میان فردی و درون فردی) تشکیل می شود.
من به مدت سی و دو سال نویسنده و سخنران تمام وقت در زمینه تنوع راه هایی که مردم از آن یاد می گیرند و رشد می کنند، بوده ام. من دوست دارم مطالعه کنم (نویسندگان مورد علاقه من جیمز جویس، جورج لوئیس بورگز و دیوید فاستر والاس هستند)، مدیتیشن آگاهی ذهن انجام می دهم، با پیانو بداهه سرایی می کنم، آشپزی می کنم (رژیم مدیترانه ای) و فیلم های خانه هنری را در Filmstruck تماشا می کنم. من همچنین دوست دارم سفر کنم. در سال 2015، من به ماچو پیچو رفتم که واقعا هیجان انگیز بود و طی دو سال گذشته من در هند، کلمبیا، مکزیک، قطر و اندونزی بوده ام.
گاردنر عقیده دارد که در برخی افراد، نوع خاصی از مقولات هوشی، کارایی بسیار بالایی دارد که میتوان آن را به برافراشتگی کوههای سترگ در برابر زمین هموار تشبیه کرد. نوابغ افرادیاند که در یک زمینه هوشی، قابلیتهای بیشتری از خود نشان میدهند؛ در حالی که عملکرد دیگر مقولات هوشی آنان در سطح پایینی قرار دارد. این حالت میتواند در مورد هر یک از هشت مقوله هوشی اتفاق افتد. برای مثال، در فیلم مرد بارانی که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است، داستین هافمن، نقش ریموند یک نابغه ریاضی را بازی میکند که میتواند محاسبات اعداد چند رقمی و بسیاری از شاهکارهای دیگر ریاضی را به سرعت در ذهن خود انجام دهد؛ اما با تمام اینها با همسالان خود ارتباطی بسیار ضعیف دارد و از قدرت تکلمی بسیار پایین و شناختی بسیار سطحی برخوردار است. نوابغی نیز وجود دارند که بسیار عالی عمل میکنند؛ نوابغی که از حافظه موسیقایی شگفت آوری برخوردارند؛ مثلا با یک بار شنیدن یک آهنگ، میتوانند آن را بنوازند. نوابغی که میتوانند مطالب بسیار پیچیده را بخوانند، بیآن که بدانند چه میخوانند و نوابغی که هوش فوق العادهای در مورد طبیعت و جانوران دارند…