هولا... هولا 9 داستان کوتاه است که ناتاشا امیری آن را نوشته است. او از زبان کره اسبی این داستان را روایت می کند: اسم مادرم دلیله بود. تیمورخان خیلی وقت ها مهمانانش را می آورد تا مادرم را تماشا کنند. ولی آن ها به من نگاه می کردند و با انگشت نشانم می دادند، پُشت نرده های سفید بودند که نزدیکشان شدم. یکی از گوش هایم را عقب بردم و دیگری را جلو آوردم. دست هایشان را گرفتند جلوی پوزه ام. بو می دادند، بوی عرق بدنشان که با پِهِن ما قاطی می شد. یک دفعه چهار نعل دور شدم. مادرم سُم به زمین کوبید که به آدم ها نزدیک نشوم. ولی من جفتک انداختم و باز نزدیکشان شدم. ماسکوت، ویشتاسب روشنفکر، مادربزرگ گفت: می ارزید؟، بعد از صد سال مردی، هولا... هولا، موش کور، و دیگر بین ما نیستی، هفت کلام آخر اردشیر و سنبل الطیب نام داستان های این مجموعه هستند. پیش از این از ناتاشا امیری کتاب های "بامن به جهنم بیا" و" عشق روی چاکرای دوم "منتشر شده که کتاب عشق روی چاکرای دوم برنده جایزه ادبی اصفهان در سال 87 شده است.