سبد خرید شما خالی است.
فرامرز: تو چطوری راه افتادی؟ (صدا می زند.) مهتاب… مهتاب… آقا عمه: (وحشت زده) می گویم! موبه مو! ماه لیلی سگ کدام درگاه باشد که بخواهد کتمان کند چیزی را از آقا! زبانم زنجیر شود به صد سیاهچال نمور لال بمیرم. کابوس بود آقا… شما را می بردند میان ترمه یشمی، کرور کرور غلام بمباسی و سهیلی و حبشی به دنبال تان. از طرف دیگر هم حضرات مشروطه طلبان سابق می آمدند. لااله الاالله گویان و زاری کنان! شام عزا، طبق طبق چشم در آمده و دست بریده.