این عقیده که عوامل روانشناختی میتوانند در بیماریهای جسمانی مشارکت داشته باشند، ریشهای قدیمی دارد ولی قبل از قرن بیستم، طرفداران معدودی داشته است. این عقیده به ویژه در دوره رنسانس بیطرفدار بود، دورهای که پزشکی به صورت علم جسمانی درآمد و دانشمندان به دنبال کردن واقعیت عینی متعهد شدند. (کونتی ۲۰۱۴)
در آن دوران، ذهن قلمرو کشیشان و فلاسفه، نه پزشکان و دانشمندان محسوب میشد. در قرن هفدهم، فیلسوف فرانسوی رنه دکارت تا بدانجا پیش رفت که مدعی شد ذهن یا روح، کلا از بدن جداست - موضعی که دوگانه نگری ذهن بدن نامیده شد. با این حال در طول قرن بیستم، تحقیقات متعدد پژوهشگران پزشکی و بالینی را متقاعد ساختند که عوامل روان شناختی مانند استرس، نگرانی و شاید حتی نیازهای ناهشیار میتوانند به شیوههای مهمی در بیماری جسمانی مشارکت داشته باشند.
5-DSM چند اختلال روان شناختی را ذکر میکند که در آنها نشانههای جسمانی، ویژگیهای اصلی آن اختلالات هستند.