سبد خرید شما خالی است.
مى آیى و چون چاقویى روزم را به دو نیم مى کنى نیمى بهار هلهله زن، توفان هاى سرخوش
نیمى که نیامده بودى هنوز
و بوى نان کپک زده را مى دهد.
اى زن
پرنده معتکف در روحم!
انگور رهایى بخش!
نور خنک شده
اى زمین!
به من
بیست و چهار ساعت کامل ببخش
روز یخ زده ام را
در گرماى تنت آب کن
جرعه جرعه در گلوى این پرنده بسمل بریز.
مى آیى و چون چاقویى روزم را نصف مى کنى
مى روى
پاره هاى تنم
در اتاقم مى ماند.