نظریه ای که فعال سازی رفتاری بر آن استوار است پا به عرصه ظهور گذاشتن خود را مرهون اقداماتی ست که در پنج دهۀ گذشته با هدف افزایش شناخت از افسردگی و درمان آن صورت گرفته است. پژوهش های انجام شده دربارۀ درمان های افسردگی، بیشتر بر شناخت درمانی (CT) متمرکز بوده است. این درمان را آرون بک و همکارانش تدوین کرده اند. شناخت درمانی بر این مفروضه استوار است که شیوۀ تفکر افراد درباره موقعیت ها، بر احساسات و اعمالشان اثر می گذارد. هنگام افسردگی، شیوۀ تفکر مسأله ساز می شود و در نتیجه بر شدت افسردگی می افزاید. تمام هم و غم شناخت درمانی این است که به افراد در نیل به هدف های زیر یاری رساند:
شناسایی افکار و باورهای افسرده ساز، ارزیابی نحوه اثرگذاری این افکار در آنان و تغییر آن ها. فرضیه اصلی در شناخت درمانی این است که افراد وقتی واقع بینانه تر و منعطف تر فکر می کنند احساس بهتری را تجربه می نمایند. راه بردهای مورد استفاده در شناخت درمانی چند جنبه ای هستند و در سه دسته عمده جای می گیرند:
راهبردهای رفتاری برای تغییر نحوه عمل افراد در موقعیت های خاص، راهبردهای شناختی برای تغییر نحوه تفکر افراد درباره موقعیت های خاص و راهبردهای شناختی دیگر برای تغییر باورهای بنیادین پایدار، یعنی باورهایی که افراد دربارۀ خود، آینده و دنیا دارند. رویکرد شناخت درمانی اهمیت خاصی برای راهبردهای شناختی قائل است، به همین دلیل اگرچه تأکید می کند که برای درمان افسردگی شدیدتر، از راهبردهای رفتاری استفاده شود، در آن به وضوح از راهبردهای تغییر شناختی استفاده می شود. بک و همکاران نحوۀ به کارگیری راهبردهای رفتاری را در کتاب راهنمای دوران ساز شناخت درمانی توصیف کردند و نوشتند هدف غایی از به کارگیری این تکنیک ها در شناخت درمانی، تغییر نگرش های منفی است. (بک، راش، شاو و امری، ۱۹۷۹، ص ۱۱۸)