سبد خرید شما خالی است.
اون چیزی که درباره ی نجات دادن مردم گفتم، درست نبود. شاید فکر می کنی هست؛ چون شاید دلت بخواهد فرد دیگری نجاتت داده و از تو مراقبت کند و یا این که دلت می خواهد کسی را نجات دهی. اما در واقع فرد دیگری نمی تواند نجاتت دهد. نمی تواند تو را از دست خودت نجات دهد. تو پای تپه خوابت می برد و گرگ ها از کوه پایین می آیند و توقع داری که کسی تو را از خواب بیدار کند و با تفنگ آنها را بکشد. وقتی متوجه می شوی که گرگ در خانه ست، آن موقع است که متوجه می شوی که نمی توانی از دستش فرار کنی. مخصوصاً کسانی که عاشقند نمی توانند گرگ را بکشند. چون گرگ بخشی از وجود آنهاست.