موضوع اصلی نظریۀ «مسئولیت حمایت»، سازش میان «مداخلۀ بشردوستانه» و «حاکمیت دولت ها» است. قصد طراحان نظریۀ مزبور این بود که راه حل جدید بر پایۀ سه نوع مسئولیت مکمل شامل: مسئولیت «پیشگیری»، «واکنش» و «بازسازی»، به مجادله های حقوقی در مورد مداخلۀ بشردوستانه پایان داده و میان اصل حاکمیت دولت ها و دغدغه جهانی امنیت و حقوق انسانی سازش برقرار کند. ولی در عمل تقابل ذاتی حاکمیت دولت و مسئولیت حمایت در نظام دولت محور اجتناب ناپذیر است. طبق نظریۀ جدید، مسئولیت محافظت از شهروندان در وهلۀ اول با خود دولت هاست و اگر دولتی نخواهد یا نتواند به وظیفه اش عمل کند، بر عهدۀ سایر کشورها و جامعۀ بین المللی است که در چارچوب ظرفیت های پیش بینی شده در نظام بین الملل در قبال نقض فاحش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه در هر نقطه از جهان مداخله کنند و عهده دار امنیت انسانی گردند.
در این کتاب، روند تکاملی حقوق بشر و زمینه های پیدایش نظریۀ مسئولیت حمایت از یک سو و فرایند تحول حاکمیت در عرصۀ داخلی و بین المللی از سوی دیگر، به صورت موازی مطالعه شده و چگونگی تأثیر و تأثر و میزان همبستگی آن دو مورد قضاوت قرار گرفته است. برای اینکه عمق تأثیر مسئولیت حمایت بر حاکمیت دولت ها و ابعاد حقوقی آن به درستی نشان داده شود و سرنوشت حاکمیت دولت و امکان دگرگونی نظام بین المللی دولت محور با نگرش علمی ارزیابی شود، ضمن تبیین بنیان های نظری، ماهیت و محتوای «مسئولیت حمایت»، سازوکارهای اجرایی و چالش های اجتناب ناپذیر آن در پرتو ساختار کنونی بین المللی مورد تحلیل قرار گرفته و در آخر چشم انداز فرسایش حاکمیت دولت ها و حرکت از نظام وابستگی به نظام همبستگی و دورنمایی از چیدمان پایه های نظم جدید «حکومت جهانی» تشریح شده است.