جن زدگان، یا به لفظ صحیح تر شیاطین داستان ملتی است که موازین اجتماعی را نمی شناسد، و بدین ترتیب به جای این که خود را نجات دهد، نابود می سازد.
شیاطین همیشه در جسم آن قربانی که در آن حلول کرده اند باقی نمی مانند. خدا بیدار است و روزی خواهد رسید که این انبوه در هم شوریدۀ شیاطین در هم رانده شوند و در جسم خوک ها حلول کنند، و خوکان دیوانه وار در دریاچه فرو افتند.
هانری تروایا، زندگی و نقد آثار داستایفسکی
در کالبد داستایفسکی، انسانی بزرگتر از آن آدم خودپرست ضعیف النفس آتشی مزاج مغرور، که نویسندگانِ شرح حالِ او تصویر می کنند، وجود داشت: در وجود او مردی زندگی می کرد که می توانست آلیوشا را بیافریند، آفریده ای که شاید در تمامی رمان های جهان، جذاب تر و شیرین تر و نجیب تر و مهربان تر از او نیامده باشد. در کالبد داستایفسکی، انسانی زندگی می کرد که می توانست بابا زوسیما را خلق کند، مردی که شبیه اولیاء است.
سامرست موام، دربارۀ رمان و داستان کوتاه