از خبرگزاری کتاب ایران
مجموعه شعر«تو/تهران/1385»دومین مجموعه شعر آرش نصرت اللهی است،مجموعه ای که توانسته تا حدودی نام سراینده اش را در محافل ادبی مطرح کند._
شعر هایی که نصرت اللهی در این مجموعه به چاپ رسانده حال و هوایی مشابه با مجموعه پیشین او یعنی«رفته ام خودم را بیاورم» دارند اما جهش های تکنیکی در مجموعه دوم نشان از تجربه گرایی شاعر دارد.
آن گونه که پیداست عنصر گرایش های زبانی در شعرهنوز یکی از دغدغه های این شاعر است و پیچیده شدن ذهنیت او با این گرایش بسیاری از شعرهایش را مشکل خوان و دیر یاب کرده ،در حالی که درون مایه این کارها ها هیچ نیازی به پیچش های زبانی ندارند و در صورت ارائه سرراست تر می توانند ماندگاری بیشتری داشته باشند.
نصرت اللهی زمانی که تلاش نکرده شعرهایش را در لفافه ای از بازی های زبانی پنهان کند به شدت موفق عمل کرده و کارهای قابل قبولی ثبت کرده، به گونه ای که تصاویر ارائه شده در آن ها به خودی خود شعرهایی مجزا به حساب می آیند:«دعوت شدیم /به حضور درخت/هم راه پاییز/که با شلوار پاره آمد/ایستادم/درپیراهن قدیمی/خیره بر چشم سوزن ها/که ترسیده اند/از سر نخ!» اما زمانی که دغدغه زبانی را وارد شعرهایش کرده یک افت کیفی مشهود شعرهایش را احاطه کرده:«.....دنیا به خاطر فردا فدای سرت/فردابه عشق تماشا فدای سرت/....تا صبح توی خودم راه می روم و فردا رسیده (حالا فدای سرت).....»
آن چه از کلیت شعرهای نصرت اللهی برداشت می شود این است که اوتمام توانش را برای احترام به شعور مخاطب اش به کار گرفته و مانند بخش عظیمی از شا عران امروز دردنیایی دیگر سیر نمی کند اما ظاهرا حال و هوای «آن گونه» سرودن در فضای رایج شعر را هم نمی تواند فراموش کند.
نصرت اللهی با همین دو مجموعه ای که منتشر کرده نشان داده شاعری خوش آتیه است، به شرط آن که ذهن خود را از قید و بند های دست و پاگیر رها کند و بیش از پیش به دنبال استقلال در دنیای شعر باشد.
یکی از مشخصات بارز شعرهای نصرت اللهی شکار تصاویری است که معنایی چند لایه دارند،تصاویری که با ساخت و ساز صحیح شعری وجهی ماندگار تر به خود می گیرند:«صدا شده ام/صداکه در یک لولای قدیم/زیسته باشد/می خواهم در آیم/برایم باد بفرست/باد در به در/من در جنوب فکرهای تو/به سر می برم/ایستاده ام این زیر/زمین را بلند کنم/زمین را/می خواهم به دست های تو/پیوست کنم» یا «دارو ندارم را/دست گرفته ام/گذاشته ام سر جناقی که/هرساله بهار می شکنم/سر هوای دست نخورده برای کسی/تن در قرق پیراهنم/از جیب هایم زده بیرون/باید هوارا از لای آجرهای خانه/بیرون بیاورم/با رطوبت تمام/بدوم در کسی/برسم ته تابستان/برهنه شویم/توی شرجی شهریور/هوایی شده ام»
یکی از نکاتی که در مجموعه نصرت اللهی باید به آن اشاره کرد استفاده او از یک نشانه نثر فارسی مانند کروشه است،نشانه ای که اغلب بی جا استفاده شده و حذف آن هیچ ضربه ای به کارها وارد نمی کند.
اصرارشاعر در استفاده از این نشانه و تقطیع نالازم بند های بسیاری از کارها نه تنها کمکی به ساخت و معنا نکرده، بلکه تا حدودی هم صلابت سروده ها را دچار مشکل کرده است.
نصرت اللهی در این مجموعه هم نگاه معناگرایانه دارد و هم تا حدودی گریز از معنا را دنبال کرده که همین امر پیوند درست دنیای شعر های او با روح مخاطب را دچار نقص کرده است.
مهارو چهارچوب بخشی به یک ذهنیت ثابت که نشان دهنده شیوه منحصر به فرد یک شاعر در مواجهه با جهان است در این مجموعه جایی ندارد و ذهن شاعر در هر شعر به سویی گرایش دارد،شاعری که می تواند شعری مانند «کوه نورد» را بسراید بدون شک فضای شعر را به خوبی می شناسد:«پیراهن ام را/بر باز شوی پنجره ات/افراشته ام/اتاق خوابت/قله ای که از آن/ خیابان ها خط های نازکی اند/برای نوشتن/حالا می فهمم/آن چه ماموران شهرداری/بامدادان می برند/فکرهای ماست/پیش از آن که به صدا در آید/در پای عابران» اما درست دو صفحه بعد این حال و هوا را به شکلی عجیب ویران می کند و باز همان دغدغه های یاد شده به سراغ اش می آیند:«....هوا ایستاده روی بالکن /بالکن ایستاده روی هوا....»
در مجموع باید گفت که مجموعه مورد بحث با تمام زیر و بم هایش برای نصرت اللهی یک قدم به جلومحسوب می شود و شعر های درخشانی که در این کار عرضه شده اند از کارهای ضعیف و متوسط بیشترند.
یکی از شعر هایی که خواندنش یه مخاطب شعرهای این شاعر توصیه می شود شعر «تهران توی پارک» است،شعری شسته رفته که می توان از آن به عنوان بهترین شعر مجموعه نام برد:«از پشت سلول های هوا/دست تکان می دهی/تکان می خورد/پنجره/خانه/خیابان/و تهران/شب را توی پارک می خوابد/گسل ها/ بیدار شده اند/می ترسم تنها بمانم/بیدار می مانم/در این دور لعنتی/غربتی باشی و/دست های مهربان تکان بخورند/تکان/شروع تمام اتفاق های جهان است/مثل مهری که افتاده این وسط/مهرت/گسل ها رابه خواب خواهد برد/بر می گردم/تهران را از توی پارک ها/جمع می کنم»