اروس و تمدن هربرت مارکوزه، بیانی کوبنده و شورانگیز از دیدگاه های او درباره ی تمدن معاصر، سلطه و آزادی به دست می دهد. این اثر حماسه وار مارکوزه درباره ی رهایی، که در اوج دوره ی مک کارتیسم در دهه ی 1950 نوشته شد، خطوط کلی بینش او را از یک تمدن آزاد و نـاسرکـوبگـر، طی دوره ای تاریخی ترسیم می کند که مشخصه ی آن سرکوب اجتماعی و یورش به تفکر رادیکال است. پافشاری او بر آزادی، بازی، عشق، و اروس، خصیصه های ضدفرهنگ دهه ی شصت را پیش بینی می کند، دهه ای که به نوبه ی خود، از او یک پیش قراول تفکر رادیکال ساخت. افزون بر آن، این نوشته نقدی به غایت رادیکال از تمدن معاصر به دست می دهد که مارکوزه را محبوب چپ جدید و یکی از متفکران تأثیرگذار زمانه ی خود کرد. مارکوزه، از منظر نظریه ی انتقادی اجتماعی، نظریات مارکسی و فرویدی را بازسازی کرد تا بدین سان نظریه ای انتقادی از جامعه ی معاصر را بسط دهد، که تلفیقی از بینش های یک جامعه ی ناسرکوبگر است که از مارکس، فروید، سوسیالیسم آرمان شهری، ایده آلیسم آلمانی و شاعران و فیلسوفان متعدد گرفته شده است. در این نوشته، طرح مارکوزه به خوبی از مارکسیسم کلاسیک فراتر می رود تا امکانات تازه ای را برای آزادی، در دوره ای که کنش انقلابی و حتا تفکر انتقادی از جانب نیروهای سرکوبگر اجتماعی و ایدئولوژی های محافظه کار در معرض خطر بودند، پیش چشم مجسم کند. در این اثر به وضوح یوتوپیایی، مارکوزه، بینش رهایی انسان را به نحوی صورت بندی می کند که روایت خود را از نظریه ی انتقادی متمایز کند. در حالی که آدورنو، هورکهایمر، و دیگر اعضای مؤسسه ی [تحقیقات اجتماعی] رغبتی به بسط جامع مفاهیم، یا طرح کلی از جامعه ای جایگزین نداشتند، مارکوزه تلاش کرد تا خطوط کلی آلترناتیوهای یوتوپیایی برای شیوه ی حیات معاصر را ترسیم کند. افزودن اروس، هنر، و رهایی به نظریه ی مارکسیستی هگلی، ماهیت تازه ای به تفکر مارکوزه بخشید و سرانجام مخاطبان وسیعی را جلب کرد.