این کتاب که ترجمه ای است از رمان فرانسوی cette aveuglante absence de lumire شرحی است از واقعیت که از زبان یک زندانیِ قدیم زندان تازمامارت بیان می شود. واقعیتی که در آن رنج ها، مرارت ها، مظلومیت ها و در عین حال مقاومت و تحمل انسان برابر شقاوت ها، بی عدالتی ها و درنده خوییِ لجام گسیخته در نقطه ای از جهان به تصویر کشیده شده است.
تازمامارت زندان سیاسی مخفی و ویژه ای است، در جنوب شرقی شهر مراکش، در کوه های اطلس. این زندان سمبلی است از اختناق سیاسی در تاریخ معاصر مراکش که نزدیکِ شهر عریش، بین الرشیدیه و میدلت واقع شده. زندان تازمامارت در سال 1972، و پس از شکست دومین کودتا علیه سلطان حسن دوم، در ماه اوت ساخته شد. پس از این کودتا 58 افسر، ابتدا به زندان قنطره و سپس به تازمامارت فرستاده شدند. گفته می شود بعداً تعدادی از ناسیونالیست های صحرای مراکش و بخشی از زندانیان سیاسی ناپدیدشده را نیز به آنان اضافه کردند.
در دهه ی 80، صدای اعتراض علیه زندان تازمامارت بلند شد. انتشار کتاب دوست ما پادشاه، تألیف ژیل پراوا روزنامه نگار فرانسوی، باعث شد این موضوع ابعاد سیاسی ویژه ای پیدا کند. شایعه ها درباره ی وجود زندان تازمامارت، به عنوان یکی از ابزار ترور، گسترده تر می شد و گرچه چندین سازمان حقوق بشر گزارش هایی در این باره داده بودند، اما رژیم مراکش تمامی آن ها را تا سال 1991 تکذیب می کرد. سرانجام فشار گروه های بین المللی حقوق بشر و برخی دولت های خارجی باعث شد سلطان حسن دوم تصمیم به بستن زندان و آزادی آن تعداد از زندانیانی که جان سالم به در برده بودند بگیرد. این زندان و چند زندان مشابه دیگر بسته شد؛ اما تازمامارت همچنان به عنوان مظهر ویژه ای از اختناق شدید سال های سربی در مراکش باقی ماند و بازماندگان، خاطرات آن را روی صحنه آوردند.