در این رمان دگرگونی در هر لحظه ی خود زیستن را به نمایش می گذارد. اُرلاندو دَم به دَم چهره عوض می کند. زمانی زنی است که به همراه کولیان، گوسفندان را به چرا می برد. زمانی دیگر شاعر است و گوشه نشین. در اوج ناامیدی و در قله ی شادی هم چنان می نویسد.
خانم ویرجینیا ولف در سال 1882 در لندن به دنیا آمد. پدرش سر لزی استیفن یکی از بزرگان ادبیات انگلستان در قرن هجدهم بود. ویرجینیا در سنین نوجوانی مادرش را از دست داد و تحت تاثیر پدر، وارد عرصه ادبیات گردید. او از همان ابتدا به مطالعه آثار نویسندگانی مثل جیمز جویس و هنری جیمز پرداخت و با نوشتن نقدهایی بر این آثار توانست قدری شهرت برای خودش دست و پا کند. او پس از مرگ پدر و خلاص شدن از دست برادر متعصبش، در سن بیست و دو سالگی مستقل شد و جلسات متعدد بحث های روشنفکرانه با دوستانش برگزار می کرد. ویرجینیا ولف در سال 1912 با لئونارد ولف ازدواج کرد و در سال 1917 با کمک شوهرش انتشارات هوگارت را تاسیس کرد و کارش را با انتشار آثاری از کاترین، منسفیلد و الیوت آغاز کرد و در ادامه چند اثر از فروید را به چاپ رسانید. ویرجینیا ولف در آثار خود سعی می کرد واقعیت زندگی بشری را به شیوه ای نو به تصویر بکشد و بیش از سایر نویسندگان به پوچی و بی ارزشی دنیا بپردازد. او در دوران جنگ جهانی دوم بسیاری از دوستان خود را از دست داد و همین سبب افسردگی شدیدش شد به طوری که پس از چند بار قصد خودکشی، بالاخره در روز 28 مارس سال1941 در سن پنجاه و نه سالگی، در حالی که جیب ها و لباس هایش را پر از سنگ کرده بود به کنار رودخانه «اوز» در «رادمال» رفت و خودش را غرق کرد. او به همراه جیمز جویس و مارسل پروست تاثیر فراوانی در شیوه نگارش رمانها در قرن بیستم داشت. داستانهای ولف انباشته از ذهنیات فلسفی و حقایقی ست که در پس زندگی نهفته است و بیشتر به جنبه فانتزی زندگی توجه داشته تا واقعیت ظاهری آن.