موضوع بحث این کتاب، رویکرد خدمات در کسب وکار است؛ یعنی چگونه می توانیم فارغ از این که هدف اصلی ارائه خدمت است یا معرفی یک محصول فیزیکی، منطق خدمات را مدیریت کنیم. امروزه، چه در حوزه صنایع و چه بازار، شرکت ها با ارائه یک خدمت یا فقط تولید یک محصول فیزیکی نمی توانند موفقیت قابل توجهی در کسب وکار به دست آورند. حتی افزودن خدمات جانبی به خدمات اصلی نیز راهگشا نیست. این رابطه، نه تنها بین بازارهای کسب وکار مصرف کننده بلکه بین بازارهای صنعتی هم برقرار است. در عوض، مدیران باید بتوانند تشخیص دهند که مصرف کننده ها تقریباً در هیچ شرایطی از خود محصول یا خدمات اصلی ارائه شده استفاده نمی کنند، بلکه از فوایدی که این محصولات و خدمات به همراه دارند، بهره مند می شوند. این خدمات را می توان حمایت ارزش آفرین در فعالیت ها و فرآیندهای روزانه نامید؛ بنابراین، کالای فیزیکی، خدمات و فعالیت های اضافی مورد نیاز در ارائه چنین حمایتی باید در مجموعه خدمت یا خدمات ارائه شده به مشتریان نهفته باشد. با توجه به شرایط موجود و برای باقی ماندن در رقابت بازار، این خدمات نه تنها باید به شیوۀ ارزش آفرین، حامی فعالیت های مشتریان باشد، بلکه باید از خدماتی که دیگر رقبا ارائه می دهند، نیز برتر باشد. رقابت بین شرکت ها در ارائه مجموعۀ این خدمات است و نه صرفاً یک خدمت و یا یک محصول خاص. همیشه این گونه خدمات را شرکت های خاصی ارائه می کرده اند، ولی اکنون تقریباً همه شرکت ها- به جز معدودی شرکت های خاص- خود را موظف به ارائه چنین خدماتی می دانند...