سبد خرید شما خالی است.
هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم، طناب وصل بلافصل را بر گردنم می اندازم و دست و سیرت نشسته به دنبال زنده شوری می گردم که مرا بشورد و هر طرف که می خواهد مرا بچرخاند و لیف خلسه بر تنم بکشد و با صابون «محیی الدین» پای مکاشفه ام را سنگ محک بزند و پشتم را چنان بکشد که هفت پشتم از تمیزی برق تجلی بزنند، و باز زنده شور موهایم را با شامپوی «گلی خوشبوی در حمام روزی» بشورد؛ طوری که موهایم شورش کنند و فرهاد از سرم بی دستار رد شود؛ تا حدی که شیرین بگوید بس است دیگر، شورش را در آوردی..
زنده شور باید مرا با آب اشراق که از چشمه ی محله ی «سهروردی» برداشته بشورد، وگرنه یک روز ظهر، پوست روحم خشک می شود و مجبورم کرم عصاره ی سوره ی عصر مصرف کنم.