سبد خرید شما خالی است.
نمی شود در زمان جلو رفت و دید آینده ای هست یا نه و اگر هست آینده چه بلایی قرار است سر آدم بیاورد. می شود عقب تر رفت، برگشت به گذشته و آن قدر توی هزارتوهاش چرخید که ته همه چیز را درآورد؛ آن هم برای آدمی که گذشته را انداخته روی دوش و هرجا که می رود آن را هم با خود می برد. شاید برای همین آدمی مثل من نمی تواست و نمی تواند با گذشته ای روی دوش برود به آینده، آن هم آینده ای که مشخص نیست چه بلایی قرار است سرش بیاورد. حتی نمی شود ماند توی حال. حالا را می گویم، همین دم و بازدمی که می آید و می رود. به همین راحتی، یکی متعلق به گذشته و دومی آینده ای که خیلی زود به گذشته بدل شده. سنگینی گذشته و ترس از آینده ی نامعلوم، هر دو سال هاست معنای زمان حال را دگرگون کرده اند.