سبد خرید شما خالی است.
"... هیچ اتفاقی شگفت نیست، از آن رو که پیش از این اتفاق افتاده است ــ با همین شگفتی که اکنون وقوعش نامتصور است. "اصل ماجرا چند سطری بیشتر نیست. و من از کس دیگری شنیده ام که مجاز به گفتن اسم اش نیستم. شاید "میم"، حرف اول نامش، برای نامیدن او کافی باشد. نیست حالا که بیاید و به عنوان شاهد گواهی بدهد. [...] دیرهنگام شب بود. ماه کامل، مدتی پیش، از پهنای پنجره گذشته بود. و اکنون، آن وسعِت محدود پشت شیشه از ستاره لبریز بود. شب پر از ستاره بود و تاریک بود. صدای آرام وِخپ کرده ی نفس های خواب زده و پچ پچ های ملایم، به تدریج از ما دور می شد.