علیرغم پیچیدگی جهان اجتماعی، که به نظر می رسد سد راه وجود تنظیماتی است که بتوان با مشاهده تجربی مشخص شان کرد، یک نظم فرضی هست که می توان آن را از دل گرایش ها، اعمال، و عقاید افراد استخراج کرد و این نظم قدرت توضیحی زیادی هم دارد. آنچه در نظریه نظم خودانگیخته بسیار مهم است این است که نهادها و ورزه هایی که این نظریه مورد پژوهش و بررسی قرار می دهد نوعی از الگوهای دارای اسکلت مناسب را از خود بروز می دهند که به نظر می رسد حاصل کار یک ذهن طراح توانای همه چیزدان است، درحالی که عملاً و درواقع حاصل جمع خودانگیخته عمل ذاتاً هماهنگ میلیون ها فردی است که اصلاً قصد نداشته اند به چنین نظم هایی در کل برسند. توضیح این گونه الگوهای اجتماعی، از زمان آدام اسمیت، نامی پیدا کرده است: «دست نامرئی». در این نظم، انسان به سمت یاری رساندن به تحقق اهدافی رانده می شود که اصلاً قصد و نیتش را نداشته است. مدعای نظریه نظم خودانگیخته این است که ساختارهای کلی حاصل جمع اعمال افراد است.