"ای عجب از این پروردگار! مقصودش محبت است و خواسته اش هم محبت. اساس خلقت را "دوست داشتن" قرار داد و از ما خواست که فرستادگانش را دوست بداریم و بر این دوست داشتن زندگی کنیم. به آن ها محبت ورزیم و با این محبت خدای خود را قصد کنیم؛ زیرا محبت آنان، محبت خداست."
"قرار بود ما با یکتاپرستی و پیروی از اهل بیت جهان را زیبا کنیم؛ اما کار را به جایی رساندیم که فساد ما، خشکی و دریا را پر کرده است. جهانی که برای چشیدن طعم رحمت آفریده شد، توسط بشر آکنده از ظلم و جور گردید. اینجاست که خدای متعال می فرماید این بار نوبت من است، این منم که می خواهم به شما بفهمانم و بنمایانم که جهان را برای چه خلق کرده ام و چگونه توسط آخرین وصی آخرین پیامبرم اداره می کنم و این همان صحنه زیبای ظهور است."
آن سوی پنجره تذکری است به نگاه ما به فلسفۀ خلقت. در این سو، آسمان و زمین را می بینم، با نگاه دیگران؛ خلقت و هستی را می شنوم با صدای دیگران؛ خود را می نگرم با تفسیر دیگران... اما در آن سوی پنجره جهانی را می بینی، با حضور یک مهربانی بی کران؛ و عطر رحمتی که آسمان و زمین را پر کرده است. بین این سو و آن سو، فاصلۀ زیادی نیست؛ حجابی شفاف و ناپیدا در من، مرا سرد و افسرده کرده است. پنجرۀ وجودت را باز کن تا ببینی و بشنوی که می گوید تو را به مهربانی و برای مهربانی خلق کرده ام، و تمام مهربانی ام را برایت فرستاده ام... و ما أرسلناک إلا رحمة للعالمین