دستگاه ذهنی، خود به دلایل انطباقی و تکاملی پدید آمده است، به این معنا که به افراد یاری میرساند تا به اهداف اولیه و طبیعی خود یعنی کسب شادی و اجتناب از درد دست یابند. با این حال، در فصل ۶ میخوانیم که چگونه این قابلیت شناختی منحصر به فرد، بر خلاف کارکرد اولیهاش میتواند افراد را سوق دهد تا برای صیانت از تصویر خود در ذهن دیگران و تأثیرگذاری بر آنها و همچنین گریز از بار خویشتنی به طرق گوناگون جسم و جان خود را به خطر اندازند.
در نگاه اول، چنین به نظر میرسد کتابی با عنوان خود و مصائب آن، در نقطه مقابل تأکید روانشناسی انسان گرایانه و مثبت گرا بر نیمۀ روشنتر وجود آدمی است. با این حال، درک این که چگونه صداهای درون سر ما بهزیستیمان را تضعیف میکنند، عمیقا با درک این موضوع پیوند دارد که افراد چطور میتوانند سازگاری، شفقت، مهربانی، بخشندگی و رضایت بیشتری داشته باشند. فصول نهایی کتاب، به شرح و امکانات آدمی در مصاف با این مصائب اختصاص دارد. فصل ۷ نشان میدهد تلقی کردن خود به عنوان نوعی مصیبت و تلاش برای مواجهه با این معضل به هیچ روی امری نوین نیست. در این فصل میخوانیم که چگونه هندوئیسم، تائوئیسم و بودیسم ادیان عمدۀ غرب یهودیت مسیحیت و اسلام و همچنین ادیان بومی تعلیم میدهند که خود با شکوفایی معنوی و بینش تداخل دارد و رهیافتهای آنها برای مقابله با مشکلات نشأت گرفته از خود توضیح داده میشود. در پایان عرفان به عنوان وضعیتی خاص از آگاهی که طی آن امور فارغ از گفتگوهای درونی تفاسیر و قضاوتهای مستمر ناشی از خود به در میآیند مورد بحث قرار میگیرد.