کتاب راز مادرم سرشار از ترس و دردهایی است که جنگ برای انسانها به ارمغان می آورد و لحظه های زندگیشان را لبریز از ترس و نگرانی می کند. این کتاب هم ترسناک است و هم هیجان انگیز، هم غمناک و هم مفرح. ولى درنهایت امیدبخش است. شجاعت فرانچسکا و زیرکی او برای پنهان کردن این افراد در خانه اش واقعا تحسین برانگیز است و امید به انسانیت را در دل هر فردی بیدار می کند. این کتاب با الهام از داستان واقعی فرانسیسکا هالماجووا بود که به همراه دخترش، جان پانزده یهودی در لهستان را در جنگ جهانی دوم نجات داد. ارتش لهستان با وجود مجهز بودن به سلاح، هیچ توانی در مقابل آلمان ها که با تانک آمده اند، ندارد. این است که لهستان به راحتی، با تنها یک ماه جنگ، مقابل آلمان شکست می خورد. هیتلر و استالین برای حمایت از هم، پیمانی می بندند و لهستان را بین خود تقسیم می کنند. این وضعیت، برای همه پرتنش است. در میانه این کارزار، زنی به نام « فرانچسکا » برای نجات برخی از افراد تلاش می کند. این کتاب پنج بخش دارد که چهار نفر آن را روایت می کنند. بخش اول از زبان هلنا، دختر فرانچسکاست.