هنگامی که بحث از نوآوری پیش میآید، حتی مدیران طرفدار نظم و اصول منطقی برآمده از علم مدیریت نوین در حوزههای بازاریابی مالی یا لجستیک نیز تحمل هرگونه بیمنطقی را دارند.
اغلب اوقات نوآوری در حد یک سری جلسات طوفان فکری تنزل داده میشود که در آنها تسهیلگران ادعا میکنند که آهای چیزی به نام ایده بد وجود ندارد؛ البته که برخی ایدهها بدون هیچ شک و شبهه بد هستند. همچنین ممکن است نوآوری در واحدها یا آزمایشگاههای خاص از بقیه سازمان جدا شود که در واقع تلاشی برای قرنطینه کردن دیوانگان است؛ چرا که احساس میکنیم تنها با این کار است که خلاقیت افزایش مییابد. افراد را در یک اتاق جای میدهیم، میزها را با اسباب بازی ها، تفنگهای پینت بال، کاغذ یادداشتهای برچسبی، ماژیکهای رنگی و غذاهای بامزه آذین میکنیم؛ فقط به این خاطر که قرار است نوآوری لذت بخش باشد. استفاده ما از این ماژیکهای سیاه و برچسبها تقریبا به اقدامی سمبلی و یکی از چندین سنتی که در آیینهای دورهمی نوآوری به جا میآوریم مبدل شده است.
مشکل اینجاست شواهد حاکی از آن است که در واقع چنین تکنیکهایی در عمل منجر به نتایج بهتری نمیشوند. چند سال پیش به تحقیق درباره تلاشهای نوآورانه در صنایعی از قبیل تولید و خدمات پرداختیم و نتایج، حاکی از آن بود که ۹۵ درصد این تلاشها به شکست منتهی میشوند.