من زندگی چندان راحتی نداشتم، چیزهای زیادی را از دست دادم و رنج بسیاری را تحمل کردم. حتی الان هم، گاهی اوقات، رنج و ناراحتی به سراغم می آید و مجبورم یکی دو روزی را با همراه ناخوشایندم سگ سیاه - یعنی افسردگی - سپری کنم.
من می دانم سگ سیاه چگونه می آید؛ این من هستم که در را باز می کنم و به او اجازه ورود می دهم، وقتی سگ سیاه وارد می شود، من تنها کسی هستم که می توانم او را بیرون بفرستم. این کتاب به شما کمک می کند تا بتوانید به جای این که اسیر سگ سیاه شوید بر وی تسلط یابید.
در این کتاب به شما شگردهایی یاد می دهم تا سگ سیاه درونتان را رام کنید؛ این کار زمان می برد؛ چون گاهی اوقات او خیلی لجباز می شود. ولی شما باید راه خروج را به او نشان دهید. این زندگی توست نه زندگی او. زندگی ات را از آن خود کن؛ چون خیلی ارزشمند است. امیدت را از دست نده، همیشه راهی هست اگرچه ممکن است حالا آن راه را نبینی، اما صبر داشته باش، به زودی راه رهایی را پیدا خواهی کرد. جمله ی زیر را فراموش نکن.
و این نیز بگذرد...