خطر همیشه در کمین فرزندان سوم خانواده هاست؛ چرا که وجودشان غیرقانونی است و هر آن ممکن است که هویت واقعی آنها لو برود و پلیس جمعیت سروقتشان بیاید. این کودکان را فرزندان تاریکی می نامند و لوک گارنر سیزده ساله، یکی از فرزندان تاریکی است. لوک هیچ وقت به مدرسه نرفته، هیچ وقت جشن تولدی نگرفته و هیچ شبی را در خانه ی دوستی نگذرانده. در واقع لوک هیچ وقت هیچ دوستی نداشته.
لوک از فرزندان سایه است؛ فرزندان سومی که پلیس جمعیت وجودشان را ممنوع کرده. او تمام زندگی اش را مخفیانه گذرانده و حالا که دارند به جای جنگل کنار مزرعه ی خانوادگی شان شهرک مسکونی جدیدی می سازند، دیگر حتی اجازه ی بیرون رفتن از خانه را هم ندارد.
تا اینکه یک روز لوک چهره ی دختری را پشت پنجره ی خانه ای می بیند که می داند دو بچه ی دیگر هم آنجا زندگی می کنند. لوک بالاخره یک فرزند سایه مثل خودش دیده است. جن حاضر است همه چیز را به خطر بیندازد تا از سایه بیرون بیاید. یعنی لوک جرأت می کند با نقشه ی خطرناک جن همراه شود؟ چاره ی دیگری هم دارد؟