خیلی وقت ها «عادت کردن» اون قدر شرایط تکراری و امنی برای آدم به وجود می آره که باعث می شه از «تغییر » وحشت داشته باشی و حاضر نباشی به هیچ قیمتی شرایط و موقعیتت رو تغییر بدی یا خودت رو با تغییرات پیش اومده همراه کنی.
خونه و ندربیکرها، یه آپارتمان ساده با سنگ های قرمز تیره و بادنمایی روی پشت بومشه. وندربیکرها طبقه اول این ساختمون اجاره ای زندگی می کنند. آدم های زیادی به خونه وندربیکر ها رفته اند و درباره این تجربه شون نظر متفاوتی دارند، اما همه اون ها تو این یه مورد نظر مشترک دارند: این ویژگی ها رو نمی شه به وندربیکرها نسبت داد: «آروم، خسته کننده، قابل پیش بینی.»
تو آپارتمان قرمز وندربیکرها همه چیز به خوبی می گذره؛ فقط پنج روز تا کریسمس مونده و بچه ها باید به فکر شیرینی ها و هدیه های کریسمسی باشند. اما یک دفعه مامان و بابا تصمیم می گیرند موضوع مهمی رو به بچه ها بگن. اون ها مجبورند تا آخر ماه، خونه ای رو که بیشتر از هر جای دیگه ای تو دنیا دوستش دارند، ترک کنند؛
فقط به خاطر این که صاحب خونه شون آقای بیدرمن حاضر نیست به خاطر شیطونی بچه ها قرارداد اجاره شون رو تمدید کنه. همین باعث شروع یه ماجرای تازه می شه تا بچه ها یه کاری کنند که آقای بید رمن دوستشون داشته باشه.
رمان «خانواده وندربیکر» یه داستان جذاب و خوندنی از یه خانواده شلوغ و پرجمعیت با یه عالمه اتفاق های عجیب وغریبه. هر کدوم از شخصیت های این کتاب انقدر دوست داشتنی اند که خیلی زود خودشون رو تو دل ما جا می کنند تا سرنوشت هر کدوم شون رو دنبال کنیم. این رمان بامزه و صمیمی درباره روابطیه که با آدم ها ایجاد می کنیم و پیچیدگی های غیرمنتظره ای که تو زندگی باهاشون روبه رو می شیم.
«لیندا سو پارک» که خودش نویسنده ست و برنده جایزه نیوبری شده، درباره این کتاب گفته: «خانواده وندربیکر هم کنار خانواده ملندی، خانواده کاسون و خانواده متنوع، تو فهرست کتاب های خانوادگی موردعلاقه من قرار گرفت. عاشق تک تک اعضای خانواده وندربیکرم! داستانشون کاملا مسحورکننده ست: اصلا دلم نمی خواست تموم بشه. می شه ادامه داشته باشه، لطفا؟»