سبد خرید شما خالی است.
دختری به نام امل، در دهکده ای در پاکستان زندگی می کند. دهکده ای که به قول خودش روی نقشه حتی به اندازه ی یک نقطه هم نیست. او تشنه خواندن و یاد گرفتن و عاشق شعر خواندن و نوشتن است. رؤیایش این است که در آینده معلم شود. در مدرسه ساعت های بیشتری را کنار معلمش می ماند و به او در تمیز کردن کلاس کمک می کند. ولی به عنوان دختر بزرگ خانه در یک خانواده ی سنتی، وظایف زیادی به عهده دارد. مادرش بعد از به دنیا آوردن چهارمین دختر، دچار افسردگی می شود. مدام در اتاق خودش است و هیچ کاری انجام نمی دهد. حتی برای شیر دادن به نوزادش نیز به زور راضی اش می کنند. به همین دلیل، امل به خواست پدرش مجبور می شود مدرسه رفتن را به وقتی دیگر موکول کند، غافل از اینکه این تصمیم ماجرایی زندگی امل را به کلی دستخوش تغییر می کند...