بوفسکی شاعر و داستان نویس بزرگی است، در ایران نیز بسیار مورد اقبال خوانندگان جدی کتاب می باشد. ساندویچ ژامبون داستان بلند و جذابی است سرشار از طنز و مطایبه اما در پس طنز آثار بوکوفسکی به دغدغه ها و دردهای جوامع صنعتی و مدرنی می پردازد که به مرور ایام از روابط انسانی، عشق وعاطفه، مهروزی و انسانیت تهی می شوند و روابط مکانیکی، سودجویی و بالا رفتن از مراتب اجتماعی به هر قیمتی جایگزین روابط انسانی می شود، در واقع طنز نویسنده طنزی سیاه و تلخ است که در پس ظاهر خنده دار هود می تواند اشک به چشم خواننده بیاوردمن خانه مادربزرگ را دوست داشتم. خانه ی کوچکی زیر انبوه شاخه های آویزان درختان فلفل. امیلی همه قناری هایش را در قفس های جداگانه ای نگه می داشت. یک بار را به خوبی یادم است. حوالی عصر می خواست روسری سفیدی را روی قفس ها بیندازد تا پرنده ها بتوانند بخوابند. بقیه هم نشستند روی صندلی و شروع کردند به صحبت. آنجا یک پیانو بود. من نشستم پشتش و کلیدها را فشار دادم و به صداهاشان گوش کردم. آن کلیدهای انتهایی پیانو را بیشتر دوست داشتم، جایی که انگار دیگر به سختی صدایشان درمی آید صدایی مانند افتادن تکه های یخ روی یکدیگر..