نویسنده در این کتاب با تکیه بر علم روان شناسی به شرح بازی ها، فعالیت ها و گفت و گوهای خاصی پرداخته است که والدین می توانند با استفاه از آن ها به فرزندان خویش بیاموزند در برابر مسائل و درگیری هایی که در زندگی روزمره رخ می دهند با زیرکی و اندیشمندی پاسخ دهند و می توانند رفتار همراه با پرخاشگری، لجبازی و نافرمانی آن ها را به مشارکت، همدلی و همیاری تبدیل کنند. بدین ترتیب در گام نخست از کتاب روش های کنار آمدن با احساسات کودک و نحوه بیان کردن آن ها از زبان او آموزش داده می شود. سپس نحوه مقابله با مشکلات و پیشگیری از وقوع آن ها توضیح داده می شود. در ادامه چگونگی گسترش روابط کودکان با دیگران بررسی می شود. و در پایان ساختار مهارت های زندگی یعنی شنیدن و مسئولیت پذیری مطالعه می گردد.
فرزندم از باختن بیزار است.
تصور کنید پسر هشتساله و دختر دهساله شما مشغول بازی هستند. بعد از اتمام بازی، وقتی پسرتان میبازد شروع به گریه کرده و خواهرش را متهم به تقلب در بازی میکند. شما پیشنهاد میکنید آنها یک بازی دیگر را شروع کنند. بعد از مدتی دخترتان میگوید: مامان من کاری کردم تا برادرم برنده بشه.
این حرف موجب ناراحتی پسرتان میشود. یا مثلا، دختر نهساله شما بازی منچ را بهم میریزد؛ چون فکر میکند که احتمالا به خواهرش میبازد. یا این که پسر دوازدهساله شما از اضطراب بازنده شدن ترجیح میدهد اصلا بازی نکند. در این شرایط، شما او را نصیحت کرده و یا با ژست فیلسوفانه میگویید: مطمئنم دفعه بعد برنده میشی.
اما نمیتوانید به او قولی بدهید. شاید دفعه بعد و یا دفعات بعدی نیز او برنده نشود و زمانی که به شما اعتماد نکند قافیه را باخته اید.
اکثر مادران در چنین موقعیتی به فرزندشان میگویند: نگران نباش؛ فردا همه چیز یادت میره. و احتمالا او این مسئله را فراموش نخواهد کرد.
میتوانید او را آرام کرده و بگویید: خیلی متأسفم که بازی را باختی، میدونم که احساس بدی داری. احتمالا در این خصوص دیگر صحبتی نمیشود. زمانی که شما راجع به احساس او صحبت میکنید، با این کار شما او را از کشف این مسئله که چرا باختن موجب پیدایش چنین احساسی میشود بازداشته اید. یک بازنده خوب در تجربه کردن مهارت دارد و نکته همین جاست کودکان به این دلیل نمیخواهند بازنده شوند، چون نسبت به این مسئله احساس خوبی ندارند یا این که احتمالا تصور میکنند این منصفانه نیست که بازنده شوند.