سبد خرید شما خالی است.
حالا کم کم همه ی خیابان متوجه شدند که آن دختر مرده... هرکس، هر کاری داشت، حالا هر چقدر هم که مهم بود، رها می کرد و جلو می آمد تا نگاهی به دخترک مرده با موهای بلند مشکی بیندازد. حتی جواهرفروش سر خیابان با وجود اینکه هیچ وقت مغازه اش را تنها رها نمی کرد، نتوانست در برابر وسوسه ی دیدن دخترک با موی بلند که خودش را از طبقه ی چهاردهم ساختمان به پایین پرتاب کرده بود، مقاومت کند. به خصوص این که شنیده بود دخترک موهایش زیباست. دلش می خواست ببیند آیا جمجمه ی دخترک هم داغان شده یا نه...