سبد خرید شما خالی است.
کوجو روی کف گاراژ دراز کشیده بود و نسبتاً حالی گرفته داشت. هوای داخل اتاقک گرم، اما بیرون هوا گرم تر بود....نور خورشید هم خیلی زیاد و زننده بود. او پیش تر هرگز متوجه کیفیت نور نبود، اما اکنون آن را می فهمید. قلب کوجو آسیب دیده بود، ماهیچه هایش آسیب دیده بودند. نور شدید چشم هایش را آزار می داد. گرمش بود. نوک پوزه اش هنوز درد می کرد.