سبد خرید شما خالی است.
از دهه ۱۹۵۰ به بعد، علم باستان شناسی، به ویژه در امریکای شمالی و اروپای غربی، ظاهرا از یک سنت خودپسندانه فرهنگی و تاریخی به سوی نوآوری های نظری بلند پروازانه حرکت کرده است. این نوآوری ها به یک عدم توافق فزاینده درباره هدف ها و چگونگی دسترسی به آن ها منجر شده است. در پی کنشگری مورخان و جامعه شناسان، افزایش تعداد باستان شناسان سبب به کنار گذاشتن قطعیت تجربه گرایی و آغاز بهره مندی از تشکیک درباره واقع بینی تحقیقات آن ها شده است. آن ها عوامل اجتماعی را نه فقط به عنوان تعیین کننده پرسش هایی می دانند که در پی پاسخگویی به آنان هستند، بلکه مشخص کننده پاسخ هایی می دانند که متقاعد کننده اند.