کتاب ...و سرانجام صلیب می شکند! "نگاهی مهدوی به ماجرای مباهله"

رسول الله صلی الله علیه و آله به راه افتاد، در حالی که حسین را در آغوش گرفته و دست کوچک حسن را در میان دست مهربانش می فشرد؛ یعنی تنها اینان اند «أبناءنا»!

فاطمه در سمت چپ او حرکت می کرد؛ یعنی مصداق تام و تمام «نساءنا»!

و علی در جانب راست راه می رفت؛ یعنی فقط علی است «أنفسنا»!

پیامبر صلی الله علیه و آله با آن ظاهر ساده می آمد؛ اما به راستی این جمع کم شمار یعنی همه هستی، یعنی عصاره خلقت، یعنی دنیایی از قدرت، یعنی هیمنه و هیبت خدا.

پیامبر خدا به جنگی تمام عیار اما بی سپاه می آمد.

سپاهیان او در این نبرد بسیار مهم، فقط چهار نفرند؛ یک زن، یک مرد و دو کودک.

سردار سپاه خود اوست؛ جانب راست سپاه را علی دارد. در سمت چپ سپاه، زهراست.  فرماندهی رأس لشکر حسن است و قلب سپاه را هم حسین می پاید.

• چشم هایش ~بزرگ علوی
• نور زمستانی ~امید رضائی
• سمفونی مردگان ~عباس معروفی
• من او ~رضا امیرخانی
• بی آتشی ~امید رضائی
• موارد بیشتر (22944)

• ...و سرانجام صلیب می شکند! "نگاهی مهدوی به ماجرای مباهله" ~نادر فضلی
• به شوق یک نگاه او: حدیث دل با امام زمان (ع) ~نادر فضلی
• لذت گفت وگو با امام زمان (ع) ~نادر فضلی
• علی (ع) جانشین به حق پیامبر (ص) ~نادر فضلی
• در جستجوی جانشین پیامبر (ص) ~نادر فضلی