بهمن معتمدیان فضای غالبی بر داستان هایش حاکم کرده که رنگ وبوی ادبیات سوررئالیستی دارد. یک شخصیت دیوانه یا دست کم غیرعادی داستان را روایت می کند که در جریان روایت در خواب و رویا غوطه می خورد. راوی اول شخصی که فضاهای وهمی و غیررئال داستان را با بی تفاوتی روایت می کند و همین بی اعتنایی، خواننده را در روند خواندن با فضای غیررئال داستان همدل می کند. راوی اغلب به جزئیات هم بی توجه می ماند و طوری نشان می دهد که رخدادهای داستان آن قدر طبیعی و پیش پاافتاده هستند که توضیح دادن جزئیات شان امری زائد است، و به این طریق به فضای سوررئال حاکم بر اثر دامن می زند. حتی اتفاق های عجیبی مثل پنهان شدن تدریجی زنی زیر خال کوچک روی گونه اش ؛ تبدیل شدن آهسته آهسته ی مردی به زنی خانه دار؛ روستایی که حتی روی نقشه نیست؛ روایت مردی با حافظه ی ازدست رفته از حوادث عجیبش و هم از دیدگاه راوی امری طبیعی جلوه می کند.